خونت پایمال نمی شود برادر شهیدم...

خونت پایمال نمی شود برادر شهیدم...

«سوخته دلم که نشد باز در حرم تو به دیده ام»

گاهی باید بنویسی...
گاهی بگویی...
گاهی بخوانی...
و زمانی هم سکوت ...!!

.:سوخته دل:.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Instagram
آخرین دیدگاه
  • ۱۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۵:۲۳ - دچــ ــــار
    ++
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۵، ۱۳:۱۱ - دچــ ــــار
    سلام
نویسندگان

عزیزتر از جان

يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۲:۱۶ ق.ظ

دیدیم که می شناسیمش .... و تصویرش را از این پیش در خاطر داشته ایم.

 

دیدیم که می شناسیمش. نه آن سان که دیگران را ... و نه حتی آن سان که خود را. چه کسی از خود آشناتر ؟ دیده ای هرگز کسی نقش غربت در چهره خویش بیند و خود را نشناسد ؟!

دیدیم که می شناسیمش. بیشتر از خود ... تا آنجا که خود را در او یافتیم.

چونان نقشی سرگردان در آبگینه که صاحب خویش را بازیابد و یا چونان سایه ای که صاحب سایه را ...

آن صورت ازلی را چه کسی بر این لوح قدیم نقش کرده بود ؟

می دیدیم که چشمانش فانی است اما نگاهش باقی.

می دیدیم که لبانش فانی است اما کلامش باقی.

چشمانش منزل عنایت ازلی بود و دهانش معبر فیض ازلی و دستانش ...

چه بگوییم ؟ کاش گوش نامحرمان نمی شنید!

دیدیم که می شناسیمش و او همان است که از این پیش طلعتش را در آب و باد و خاک و آتش دیده ایم.

درخورشید آنگاه که می تابد.

در ابر آنگاه که می بارد.

در آب باران آنگاه که در جستجوی گودال ها و دره ها بر می آید.

در شفقت صبح در صراحت ظهر در حجب شب در رقت مه و در حزن غروب نخلستان در شکافتن دانه ها و در شکفتن غنچه ها ....

در عشق پروانه و در سوختن شمع.

دیدیم که می شناسیمش و دوستش می داریم. آن همه که آفتابگردان آفتاب را.

آن همه که دریا ماه را ....

و او نیز ما را دوست دارد آن همه که معنا لفظ را.

زمین مهبط است نه خانه وصل.

در اینجا نور از نار می زاید و بقاء در فناست و قرار در بیقراری.

زمین معبر است و نه مقر .... و ما می دانستیم.

پروانه ای دوران دگردیسی اش را به پایان برد و بال گشود و پیله اش چون لفظی تهی از معنا از شاخه درخت فرو افتاد.

رشته وحی گسست و ما ماندیم و عقلمان. عصر بیّنات به پایان رسید و آن آخرین شب دیگر به صبح نیانجامید.


عزیز ما! ای وصی امام عشق!

آنان که معنای ولایت را نمی دانند در کار ما سخت درمانده اند.

اما شما خوب می دانید که سرچشمه این تسلیم و اطاعت و محبّت در کجاست.

خودتان خوب می دانید که چقدر شما را دوست می داریم و چقدر دلمان می خواست آن روز که به دیدار شما آمدیم سر در بغل شما پنهان کنیم و بگرییم.

ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما باز یافتیم.

لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزوای ما را شکست.

سر ما و قدمتان که وصی امام عشق هستید و نائب امام زمان . . .

سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی


 

سید حسن نصرالله: «شما به واقع در برابر شخصــیّتی هستید که، به معنای

واقعی کلمه، دشمـــنان محاصــره‌اش کرده‌اند و مانع رســـیدن حقیقــت و نور

او به جهان و امّت اسلامی می‌شوند، دوستان هم که حقّش را ادا نمی‌کنند.»




موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۲/۲۹
سوخته دل

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال ديدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">